ه خدا در حسرت شش گوشه دلم تاب ندارد...
آقا جانم...قلم راکنار گذاشتم
هرچه به این ذهن خسته می رسد برایت می نویسم
می نویسم که دلتنگم آقا جان
تا کی روضه ی *قتیل العبرات* شنیدن از دور؟
تاکی شرح دل ربایی شش گوشه شنیدن از این همه فاصله؟
می دانم...می دانم گنه کارم اما عاشقم...
ندیده دلم را کنج شش گوشه جا گذاشته ام آقا
نیامده نگاهم هراسان در بین الحرمین می گردد و در دوراهی...
درشیرین ترین دوراهی عمربشری گیرافتاده که نزد تو زانو بزند یا علم دارت آقا
آقا جانم...اجرهمه ی زیارت عاشورایی که فقط وفقط به عشق تو خواندم و زار زدم
فقط یه دعوتنامه...
این اشک هایی که روان است فقط هرم حریم کبریایی ِتو را طلب میکند
تمـــــــــــــنــــــــــــا میکنم آقا...
اگر باعدل تو جور درمی آید،باشد،باهمین دلتنگی جان می دهم...
نجوای 1:خط خطی ازقلم خودم تاریخ 17/اسفند/9
نجوای 2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ....
نجوای3 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...
سکوت نوشت:اگر باعدل تو جور درمی آید،باشد،باهمین دلتنگی جان می دهم...